«خوشخیالی»، یعنی دلخوش کردن به امید و آرزوهائی که در ذهن خود میپرورانیم، در حالی که معلوم نیست تا چه حد با واقعیات بیرونی انطباق داشته باشد. آدمی عادت دارد آینده را آنطور که دوست دارد و تمایلاتش ایجاب میکند ببیند. البته ممکن است ادعا شود خوشبینی همیشه روحیه و انرژی مثبت میدهد، اما طرف دیگر قضیه را هم باید دید که اگر به اتکاء خوشخیالی مواجه با شکست شدیم، چگونه با يأس و نومیدی مقابله کنیم؟
به هر حال خوشخیالی و در ابر اوهام پرواز کردن، نوعی زندگی دور از واقعیات و غفلت از نتایج طبیعی اعمال است که اگر در مواردی مثبت واقع شود، مسلماً در بلند مدت و در مجموع خسرانآوراست.
بدتر از خوشخیالیهای دنیائی در امور مادی، خوشخیالیهای دینی در امور معنوی مرتبط با خدا و آخرت است که عوارض و آثار عاقبتسوزی دارد.
این خوشخیالیها که تنگنظری و تعصبات دینی را پدید میآورد، ریشه در ذهنیات «خود محورانه» و باورهای تلقین شده تاریخی باور به برتریهای قومی و نژادی دارد.
واژهای که قرآن برای چنین حالتی استفاده کرده، «امانی» (جمع امنیه) است. یعنی تمایلات و آرزوهائی که یک شخص یا یک ملت برای خود تصور میکند و انتظار دارد. در ریشه و اصل این کلمه مفهوم «تقدیر و اندازهگیری» نهفته است. آرزوها را «امانی» میگویند چون به تدریج در ذهن آدمی طراحی، تصور و تقدیر(قدر و اندازه) میگیرد. نطفه را نیز «منی» میگویند که از قدر و اندازههای حیرتآوری در ژنها و کروموزومهای خود برخوردار است. همچنین مرگ را که سرآمد معین و حساب شده عمر است «منون» مینامند.
منظور از این توضیحات، بیان این مطلب است که «امانی«هر ملت یا پیروان هر دینی، مجموعهای از ذهنیات، تصورات و تبلیغاتی است که در طول سالیان دراز، همچون رسوبات دریا یا زنگار فلزات، شکل فرهنگی گرفته و با تمایلات و محاسبات خود محورانه بشری «قدر و اندازه» ایدئولوژیک!! مییابد.
همچون برتری و اصالت طبقه کارگر در مکتب مارکسیسم، که متکی و مبتنی بر فلسفه ماتریالیسم دیالکتیک و نظریات و تئوریهای مارکس، انگلس، لنین و غیره بود، یا برتری نژاد ژرمن و .... در نازیسم هیتلر و فاشیسم موسولینی.
«امانی» مارکسیستها و باور حساب شده و قطعی آنها «حاکمیت طبقه کارگر» بود و «امانی» بیشترمتولیان مذاهب و پیروان ناآگاه آنان، سلطه بر سایرین و تحمیل باور خود بر دیگران بوده و هست!!
مگر غیر از این است که اکثریت دینداران نا آگاه، همه بندگان خدا را جهنمی و فقط هم باوران خود را نجات یافته میشمارند؟
این ادعای امروز مسیحیان متعصب نیست که فقط عشق عیسی مسیح را تنها نجاتبخش میشمارند، این سخنان ریشه در «امانی»های تاریخی آنان دارد:
«وَقَالُواْ لَن یدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلاَّ مَن كَانَ هُوداً أَوْ نَصَارَى تِلْكَ أَمَانِیهُمْ قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَكُمْ إِن كُنتُمْ صَادِقِینَ بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِندَ رَبِّهِ وَلاَ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاَ هُمْ یحْزَنُونَ» (بقره:111)
و گفتند هرگز کسی داخل بهشت نمیشود مگر آنکه یهودی یا نصرانی باشد!؟ این (ادعا و آرزو) «امانی» آنهاست. بگو اگر راست میگوئید دلائل خود را عرضه کنید.
آری هرکس روی خویش بر خدا تسلیم کند (هدف خدائی نه خودخواهانه داشته باشد) در حالیکه اهل احسان (نیکوئی بر مردم) نیز باشد، البته پاداش آنان (نه مدعیان برتری) نزد پروردگارشان محفوظ است و هیچگونه ترس و اندوهی نخواهند داشت.
بارها در قرآن تکرار شده است که: از مسلمانان، یهودیان، نصارا، صابئین و اصولاً هر کس به خدا و آخرت ایمان داشته و کار شایستهای بکند، هیچ ترس و اندوهی بر او نخواهد بود (از جمله؛ بقره ۶۲ و مائده ۶۹)
قرآن بارها تأکید کرده است اصل و اساس و عامل نجات و رستگاری در آخرت «ایمان و عمل» است و تعلق به هیچ جامعه دینی شرط نجات نیست و هر کس بدی کند جزایش را میبیند:
«لَّیسَ بِأَمَانِیكُمْ وَلا أَمَانِی أَهْلِ الْكِتَابِ مَن یعْمَلْ سُوءًا یجْزَ بِهِ وَلاَ یجِدْ لَهُ مِن دُونِ اللّهِ وَلِیا وَلاَ نَصِیرًا وَمَن یعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتَ مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُوْلَـئِكَ یدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَلاَ یظْلَمُونَ نَقِیرًا» (نساء:۱۲۳)
نه به «امانی»(خوشخیالیهای) شماست و نه به امانی اهل کتاب! هر کس کار زشتی مرتکب شود جزایش را میبیند و برای خود جز خدا دوست و یاوری نمییابد (بدکاران نمیتوانند به سبک مشرکین شفیعی غیر خدا پیدا کنند). هرکس از کارهای شایسته انجام دهد، اعم از مرد و زن، مشروط بر آنکه انگیزه ایمانی داشته باشد، چنین اشخاصی داخل بهشت میشوند و کوچکترین حقی از آنان پایمال نمیگردد.
در «امانی» اهل کتاب، بهشت در انحصار خودشان بود. آیا ما مسلمانان شیعه و سنّی یکدیگر را اهل نجات میدانیم، یا فقط خود را «فرقه ناجیه» میشماریم!؟ یک گروه منکران ولایت را نجس و دوزخی میشمارد! و طرف مقابل، آنها را مشرک و رافضی (خارجشده از دین) میداند! کاش همین دو جناح بود؛ جنگ هفتاد و دو ملت، ما را هزار فرقه کرده است!
در درون این تقسیمات نیز مگر کم تفرقه و تشتت موجود است؟ مگر در اسلام صنف و طبقه ممتازی وجود دارد که اگر کسی ولایت طبقه یا روحانی خاصی را قبول نداشت، شعار «مرگ خواهی» نثارش کنیم!؟
مگر همین «صغیر و سفیه»!! شمردن مردم و خود را در مقام ولی امر و سرپرست قرار دادن، از مصادیق بارز«امانی»، که منعکسکننده تمایلات سرکوب شده تاریخی در برخی از افراد این طبقه است، نمیباشد؟
اگر در «امانی» عوامِ ِمسیحیان، عشق عیسی مسیح دستگیره نجات و شرط شفاعت است، مگر عوام الناس ما اهل دخیل بستن و قفل آویزان کردن و نامه حاجت در چاه انداختن و انواع و اقسام این توسلات و تشفعات ضد قرآنی نیستند؟ توسل و شفاعت با معنای توحیدی قرآنی آن البته جای خود دارد، اما آنچه در میان عوام رایج است، اغلب نه خداخواهی و پیروی از پیامبر وامامان، بلکه حاجتخواهیهای نازل مادی است. اگر کسی هم با این «امانی» که ریشه در عمق جانشان دوانده مخالفت کند، گوئی دستگیره نجات و درمان دردهای دنیا و آخرت را از آنها گرفته باشد، بلائی سرش میآورند که در طول تاریخ بر سر موحدین عالم آمده است.
تقصیر از کیست، عوام یا خواص؟
ما با فرافکنیهای فرهنگی، عادت کردهایم در هر طبقهای که هستیم، گناه جهالتها، گمراهیها و شرک و شخصیتپرستیهای خود را به گردن طبقه دیگر بیندازیم، عوام الناس خود را مقلد و سرسپرده ملایان میدانند و هر گناهی را به گردن آموزشهای آنان میاندازند و آنان نیز از عوام الناس شکایت دارند که اگر بر وفق مرادشان سخن نگویند، سراغشان نمیآیند و سهم امام و خمس و زکات نمیدهند!؟ ... به قول استاد مرتضی مطهری(ره): روحانیت ما عوامزده است!!
قرآن، هم عوام را به خاطر تبعیت بی چون و چرا از سنتهای پدران پیشین (آباء الاولین)، سرسپردگی به متولیان مذهبی، مقلد بیچون و چرا بودن و بیخبری آنها از کتاب دینیشان به کرّات محکوم کرده، و هم رهبران دینی را از دینفروشی، پیروی از تمایلات تودهها، کتمان حقایقی از کتاب که باب طبع مردم نیست و برای آنها خرج و زحمت دارد، بیسوادی نسبت به اصل کتاب، افکار و نظریات فقهی خود را به جای احکام الهی جا زدن، و از این قبیل امور، محکوم کرده است.
در قرآن تجربه تاریخی بنیاسرائیل در طی مسیر توحید و افت و خیزهای فراوان این قوم به وفور در سورههای بلند قرآن تکرار شده است. نام حضرت موسی بیش از همه پیامبران ۹۶ بار در قرآن آمده است که از ابعاد مختلف پندآموز است، از جمله در آیات متعددی از انحرافات علمای دینی آنان نمونه و مثال آورده است تا مسلمانان را در آینده چراغ راهی باشد. این آیات بسیار هشداردهنده و هدایتگر است. در اینجا فقط به نمونهای اشاره میکنیم که موضوع «امانی» را در میان این طبقه سراغ داده شده است:
«وَمِنْهُمْ أُمِّیونَ لاَ یعْلَمُونَ الْكِتَابَ إِلاَّ أَمَانِی وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یظُنُّونَ فَوَیلٌ لِّلَّذِینَ یكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَیدِیهِمْ ثُمَّ یقُولُونَ هَـذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَوَیلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَیدِیهِمْ وَوَیلٌ لَّهُمْ مِّمَّا یكْسِبُونَ. وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیاماً مَّعْدُودَةً قُلْ أَتَّخَذْتُمْ عِندَ اللّهِ عَهْدًا فَلَن یخْلِفَ اللّهُ عَهْدَهُ أَمْ تَقُولُونَ عَلَى اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ. بَلَى مَن كَسَبَ سَیئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِیـئَتُهُ فَأُوْلَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ» (بقره: ۷۸-۸۱)
عدهای از آنان (علمای یهود و نصارا) بی سوادانی هستند که چیزی ازاصل کتاب دینی، جز یک سلسله آرزوهای خوشخیالانه (امانی) نمیدانند و فقط ظن و گمان میبرند، پس وای بر کسانی که با دست خودشان مطالبی را مینویسند، سپس ادعا میکنند اینها از جانب خداست!! تا با دینفروشی و مردمفریبی ثروت و قدرتی به چنگ آورند. پس وای بر آنها به خاطر آنچه با دستهایشان نوشتند و وای بر آنها از آنچه در اِزای آن به دست آوردند!؟
(از جمله) ادعا کردند، ما را آتش قیامت جز چند روزی لمس نخواهد کرد! بگو آیا بر این ادعا عهد و پیمانی نزد خدا دارید، که مطمئنید او به عهدش عمل میکند، یا چیزی را که نمیدانید به خدا نسبت میدهید؟ (چنین نیست) هر کس بدی کند به گونهای که خطاهایش بر او احاطه یابد، ملازم ابدی آتش خواهد بود.
تکیه بر انتظارات بشری و «امانی»های خوشخیالانه دینی، در مثالهای فوق خلاصه نمیشود، سرنوشت ابدی جدیتر از آنست که با خودفریبی در سرابهای زندگی و تبعیت از آنچه به شکل خرافات و رسوم رسوب گرفته مذهبی در آمده حاصل گردد. زندگی توحیدی نیازمند یک خانه تکانی اساسی از گرد و غبار چرک و شرک است تا عید و نوروزی را نوید دهد.
نظرات